مدیر یا دندانپزشک

تا زمانی که در کلینیک کار می‌کنید فقط نقش یک درمانگر رو دارید و به عنوان یه کارمند متخصص برای مدیر کلینیک مشغول به کار هستید ولی وقتی مطب خودتون رو راه میندازید، نقش تون کاملا عوض میشه و میرید تو قالب مدیر یا کارآفرین. دنیای کارمندی و کارآفرینی، دو دنیای کاملا متفاوت هست که هر کدوم، روحیه و مختصات مربوط به خودشون رو دارن . 

کارمند معمولا دنبال یه ساعت کاری مشخص با حقوق و درآمد مشخصه ، هیچ علاقه ای به ریسک و ابهام نداره ، معمولا سحرخیزه و منظم و مشکلی با کار در چارچوب نداره و به شرایط محل کار عادت می کنه و از نظر اون ، کار یه قسمت محدودی از زندگی هست که تا یه حدی باید براش وقت گذاشت .

یه کارآفرین روحیه ریسک پذیری بالایی داره و همیشه دنبال تجربه های جدیده ، خلاقیت و رویاپردازی بالاتری داره ، شور و اشتیاق زیادی به کار داره و خستگی ناپذیره و همیشه دنبال راههای جدید برای انجام کار می گرده و کار رو یکی از بزرگترین تفریحات خودش میدونه .

در قسمتی از کتاب آلیس در سرزمین عجایب ، یه مکالمه جالب وجود داره که بهش اشاره می کنم :
آلیس به یک دو راهی رسید و گربه ای را روی درخت دید . به گربه گفت : از کدام مسیر باید بروم ؟ گربه پرسید: به کجا می خواهی بروی؟ آلیس پاسخ داد : نمی دانم . گربه گفت : پس مهم نیست از کدام راه بروی؛

پس اول باید هدف رو مشخص کنید و بعد به دنبال مسیر باشید .

لزومی نداره همه دندونپزشکا مطب بزنن و اگه فکر می کنین روحیه تون با کارمندی سازگارتره اشکالی که نداره هیچ ، یه خبر خوبه که تکلیف تون رو با خودتون و زندگیتون روشن کردین و جا داره بهتون تبریک هم بگیم ولی اگه فکر می کنین برای دنیای کارمندی ساخته نشدین و تو قالب کارمندی حالتون خوش نیست خوش آمدید به دنیای کارآفرینی .

دندونپزشکایی که میرن به سمت مطب زدن ، باید با درآمد ثابت و تضمینی و سر برج خداحافظی کنن ، زیر بار کلی مسئولیت برن و تا زمانی که مطب شون بگیره باید خودشون رو برای کار سخت و طولانی مدت آماده کنن پس باید دلایل قوی برای مطب زدن داشته باشن .

مهمترین دلایل برای مطب زدن 

1- دوست دارن برای خودشون کار کنن و به قولی رئیس خودشون باشن.
2- فکر می کنن مطب هویت متمایزی بهشون میده و کمک می کنه به شکوفایی توانایی هاشون.
3- دنبال درآمد بالاتر هستن و نمی خوان قسمت زیادی از درآمدشون به یکی دیگه برسه.
4- حس استقلال و خلق و تیم سازی و مدیریت تیم حالشونو بهتر می کنه.
5- دوست دارن برای بقیه هم کار درست کنن و لذت حقوق دادن به دیگران براشون جذابه.

حالا که میخواین کسب و کار خودتونو راه بندازین ، تیم خودتونو تشکیل بدین و مطب بزنین باید بدونین که وارد دنیای مدیریت شدین پس لازمه که با وظایف اصلی یک مدیر آشنا بشین.

ساده ترین تعریف مدیریت اینه که: مدیریت یعنی انجام کار توسط دیگران

براساس این تعریف خیلی ساده، یه مدیر باید بتونه چند نفر رو دور هم جمع کنه ، یه تیم تشکیل بده ، هدف از تشکیل تیم رو برای همه اعضا مشخص کنه ، وظیفه هر عضو رو کاملا شفاف بهش اعلام کنه ، مسیر حرکت رو بهشون نشون بده و همیشه رصد کنه که تیم از مسیر اصلیش منحرف نشه .

توی کتاب های مدیریت، 5 تا وظیفه اصلی برای یه مدیر در نظر می گیرن با کلی وظیفه فرعی دیگه . 

وظایف اصلی مدیر 

1- برنامه ریزی و هدف گذاری
2- سازمان دهی و تیم سازی
3- به کارگماری و استخدام
4- هدایت و رهبری
5- کنترل و نظارت

1- برنامه ریزی و هدف گذاری
وقتی میخوایم یه کسب و کار رو شروع کنیم باید مشخص کنیم که هدف نهایی ما از این کار چیه و میخوایم بعد از مثلا 10 سال به کجا برسیم ؛ در واقع باید یه چشم انداز جذاب برای خودمون ترسیم کنیم و بدونیم چه ارزش ها و اصولی برامون تو کسب و کار خیلی مهمه که به هیچ وجه نمی خوایم اونا رو زیر پا بذاریم.

مرحله بعدی اینه که مسیرهای مختلفی که به اون چشم انداز منتهی میشن رو در بیاریم و مسیر خودمون رو از بین اونها انتخاب کنیم ؛ یه سری اهداف بلند مدت و کوتاه مدت برای خودمون مشخص کنیم و برای رسیدن به اون اهداف ، برنامه ریزی کنیم و همیشه باید یه سری متر و معیار داشته باشیم تا مطمئن شیم که با برنامه پیش میریم و به هدف نزدیک می شیم .

قسمت اول داستان که به هدف و چشم انداز و آینده اشاره می کنه خیلی جذابه ولی بدون برنامه ریزی دقیق و عملی ، فقط یه رویاست که هیچ ارزشی نداره.

برای هدف گذاری دو تا توصیه خیلی مهم براتون دارم :

1- اول اینکه هدف مالی رو اساس کسب و کارتون قرار ندین چون بعضی وقتها با ارزش ها تون در تضاد قرار می گیره و ممکنه شما رو دچار تعارض کنه ؛ اتفاقا برعکس، هدف اصیل انتخاب کنید، گام به گام پیش برید و به رفتارهای اصیل عادت کنید ، پول به عنوان نتیجه خودش میاد.

تو این زمینه دو تا کتاب هم بهتون معرفی می کنم یکی اثر مرکب نوشته دارن هاردی و یکی هم عادتهای اتمی نوشته جیمز کلیر .

2- توصیه دوم اینکه هدف مبهم به درد نمی خوره و براساس اون نمی شه برنامه ریزی دقیقی انجام داد ؛

هدف اسمارت

یه هدف راهگشا و موثر باید SMART باشه تا بتونه تیم رو به حرکت در بیاره :
Specific – Measurable – Attainable – Realistic – Time bounded

– یه نمونه از هدف گذاری مبهم : می خوام درمان های مدرن رو انجام بدم
– یه نمونه از هدف گذاری SMART : من می خوام تا آخر سال بعد 20 درصد از درآمدم از محل ارائه خدمت ایمپلنت به دست بیاد .

اولی هیچ اقدامی به دنبال نداره ولی دومی همه اعضای تیم رو به حرکت درمیاره.

تو قسمت برنامه ریزی هم باید بتونیم براساس اهدافمون ، پروژه های عملیاتی رو تعریف کنیم، بعد پروژه ها رو به گام های کوچکتر تقسیم کنیم و مراحل کوچیک تر رو یکی یکی انجام بدیم تا نهایتا براساس برنامه زمانی مشخص شده به هدفمون برسیم .

مثلا برگردیم به همون مثال هدف گذاری ایمپلنت که قرار بود طی 18 ماه آینده ، 20 درصد درآمدمون رو از درمان ایمپلنت به دست بیاریم.

اول این که درمان ایمپلنت رو یاد بگیریم که راهش شرکت در دوره های آموزشی حضوری و مجازی ، مطالعه کتابهای رفرنس مرتبط ، حضور بر سر اعمال جراحی ایمپلنت به عنوان Observer یا Aid یا هر روش دیگه ای میشه .

گام بعدی اینه که با سیستم های مختلف ایمپلنت آشنا بشیم و در نهایت یک سیستم راحت رو انتخاب کنیم و با یه بودجه منطقی ، تجهیزات لازم رو خریداری کنیم .

در مرحله بعد اینه که بتونیم موارد راحت ایمپلنت رو تشخیص بدیم و درمان رو با این موارد راحت شروع کنیم .

حالا وقتشه که توی ارائه طرح درمان جامع به بیمار ، به گزینه های درمانی مرتبط با ایمپلنت هم توجه بکنیم چون ایمپلنت واقعا طرح درمان ها رو متحول کرده .

بعد نوبت می رسه به بازاریابی برای این درمان، که می تونه به صورت آنلاین یا آفلاین صورت بگیره که مطمئنا در جذب بیمارای ایمپلنت نقش خیلی موثر و غیر قابل انکاری داره .

این مثال که زدم فقط برای درک راحت تر فرایند برنامه ریزی براساس هدف بود و دلیلی نداره همه همکارا این مراحل رو با این ترتیب انجام بدن و خیلی ها می تونن با روش ساده تر وسریع تری به هدف خودشون برسن .

2- سازمان دهی و تیم سازی
ساده ترین تعریف مدیریت اینه که مدیریت یعنی انجام کار توسط دیگران ؛

براساس این تعریف خیلی ساده یه مدیر باید بتونه چند نفر رو دور هم جمع کنه ، یه تیم تشکیل بده ، هدف از تشکیل تیم رو برای همه اعضا مشخص کنه ، وظیفه هر عضو رو کاملا شفاف بهش اعلام کنه ، مسیر حرکت رو بهشون نشون بده و همیشه رصد کنه که تیم از مسیر اصلیش منحرف نشه .

هنر اصلی یه مدیر اینه که منابع همواره محدودش رو به اثر بخش ترین و پر بازده ترین امور اختصاص بده . اصلی ترین منابع که در اختیار یه مدیر دندونپزشکی قرار داره شامل نیروی انسانی ، تجهیزات و منابع مالیشه .

یه دندونپزشک در ابتدای کار ممکنه فقط دستیار و منشی استخدام کنه ولی در سال های بعد و با گسترش کار مجبور میشه افراد دیگه ای رو در قالب مسئول CSR ، مسئول پیگیری درمان بیماران یا CRM ، مسئول بازاریابی و تبلیغات ، مسئول امور بیمه و قراردادها یا همکار دندونپزشک هم دعوت به همکاری کنه و باید حواسش باشه که وظایف هر کدوم رو کاملا شفاف بیان کنه تا اولا خللی در کار اونها پیش نیاد و هرکسی مسئولیت خودش رو بدونه و ثانیا بتونن در قالب یک تیم منسجم ، از هم حمایت کنن و کارایی و بازدهی کلی تیم رو بالا ببرن .

یه مدیر باید بتونه فرصت های موجود رو تشخیص بده و منابع مالی و تجهیزات خودش رو برای استفاده از اون فرصت عالی بسیج کنه مثلا در بازار امروز که درمان های زیبایی خیلی از جوون ها رو به سمت خودشون جذب کردن ، شاید استخدام یک نفر به عنوان مدیر دیجیتال مارکتینگ که بتونه تولید محتوای مرتبط رو انجام بده و حضور فعال در Social Media داشته باشه کاملا منطقی باشه ؛ معلومه که یه بودجه ای هم باید برای خرید تجهیزات عکاسی و فیلمبرداری بزاریم کنار و حتی شاید مجبور باشیم قسمتی از فضای مطب رو برای تولید محتوای تصویری ، طراحی مجدد کنیم .

3- به کارگماردن و استخدام
نیروی انسانی اصلی ترین سرمایه هر کسب و کاری از جمله یه مطب دندونپزشکیه و بدون داشتن نیروی انسانی مناسب ، دستیابی به اهداف کسب و کار تقریبا محاله ؛ پس یه دندونپزشک باید فاکتورهای موفقیت برای هر شغلی رو تو مطب بدونه و بتونه براساس اون فاکتورها نیروهای مناسب رو استخدام کنه ، آموزش های لازم رو بهش بده و با تیم همراهش کنه .

4- هدایت و رهبری
رهبری یعنی هنر تاثیرگذاری بر افراد طوری که اونها با میل و رغبت ، کارهایی رو که براشون مشخص شده انجام بدن .

هر کسی هدف و انگیزه ای برای کار داره و معیار خاصی برای رضایت شغلی داره ؛ یکی پول براش مهمه ، یکی با یادگیری مهارت جدید خوشحاله ، یکی از کار تیمی و اینکه تو یه محیط شاد و سر زنده کار کنه حالش خوب میشه ، یکی دنبال کار ارزشمند میگرده ، یکی براش مهمه که به ایده هاش توجه بشه ، یکی هم دوست داره تو محیط کار قدر زحماتش دونسته بشه . این مهارت خیلی مهمه که افراد مختلف تیم رو بشناسیم ، انگیزه های هر کدوم رو تشخیص بدیم و از تکنیک های مختلف انگیزشی استفاده کنیم تا کارمندامون با انگیزه و روحیه بالا سر کار حاضر باشن .

سطوح رهبری

جان مکسول 5 سطح از رهبری رو معرفی کرده :
در سطح اول افراد مجبورند به خاطر موقعیت و مقام شما از شما پیروی کنند .
در سطح دوم افراد به شما اعتماد می کنند و اجازه می دهند رهبر آنها باشید .
در سطح سوم افراد به خاطر نتایج و عملکرد خوب شما با شما بیعت می کنند .
در سطح چهارم افراد به خاطر کاری که برای آنها انجام داده اید و به رشد و توسعه آنها کمک کرده اید پیرو شما می شوند.
در سطح پنجم افراد به خاطر خود شما و اینکه شما را به عنوان الگو قبول دارند ، رهبری شما را قبول می کنند .
در این مرحله رهبر ، شروع به جانشین پروری کرده نسلی از رهبران جدید را تربیت می کند .

انتخاب با شماست که کدوم سطح از رهبری رو انتخاب کنین

5- کنترل و نظارت
مدیریت بدون کنترل، مثل رانندگی تو تاریکیه ؛ مدیر همیشه باید یه سری متر و معیار برای بررسی روند انجام کارها داشته باشه که بدونه آیا تو مسیر درست حرکت می کنیم یا نه تا بتونه کوچکترین انحراف از مسیر و هدف رو سریع تشخیص بده و کسب و کار رو به مسیر اصلی خودش برگردونه .

بهبود مستمر ( چرخه PDCA )

یه مفهومی داریم تو مدیریت به اسم بهبود مستمر، به این معنی که مرتب باید روش کارمون رو بررسی اصلاح کنیم تا به نتایج بهتری برسیم و به چرخه PDCA معروفه .
P : مخفف Plan یا برنامه ریزی
D : مخفف Do یا انجام کار
C : مخفف Check یا همون کنترل
A : مخفف Act یا اقدام اصلاحی

اکثر افراد فقط دو مرحله اول رو انجام میدن ؛ به این معنی که یک فرایندی رو برنامه ریزی می کنن و براساس اون برنامه ، کار رو انجام میدن و دیگه نظارت و کنترلی روی نتیجه کار ندارن و اینکه آیا اون کار و ایده موفق بوده رو بررسی نمی کنن .

در حالیکه مدیران موفق ، مرحله نظارت و کنترل رو خیلی دقیق رصد می کنن و اگه چرخه نیاز به تغییر داشته باشه سریع تصمیم می گیرن و اقدام اصلاحی رو برای بهبود چرخه کار ، برنامه ریزی و اجرایی می کنن و باز روز از نو روزی از نو و اینجوری هست که خودشون رو هر روز در مسیر پیشرفت و بهبود قرار میدن .

کانال رادیو دندونپزشکی در تلگرام 

پیج رادیو دندونپزشکی در اینستاگرام